آرمان جان آرمان جان ، تا این لحظه: 12 سال و 6 روز سن داره
رادمان جانرادمان جان، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

♥ آرمان ، قدم باد بهار ♥

آخرین پست 91

- سلام به همه دوستان گلم ... دارم از ذوق میمیرم آخه جمعه میرم مشهد خیلی خوشحالم آخه دلم حسابی واسه دیدن همشون پر میزنه البته اونا بیشتر دلشون واسه جوجه طلایی ما  تنگ شده ما هم به خاطر اینکه دل جمعی رو شاد کنیم عزم سفر کردیم   مامان شهناز هر روز زنگ میزنه و روز شمار تاریخ رو یاد آوری میکنه مثلا : 5 روز مانده به اومدن جوجه طلایی، 4 روز مانده به اومدن جوجه طلایی و ...   . از شوخی گذشته دلم واسه همشون پر میزنه فقط ناراحتم که امسال هم مثل دو سال گذشته پدر عزیزم رو کنار سفره هفت سین نداریم ولی امیدوارم به مراسم پایانی سال یعنی جمعه آخر سال برسیم و بریم بهشت رضا   .  - آرمان گلم تو این چند وقته کلی کار ج...
24 اسفند 1391

من و پسرک ...

 صبح با صدای تلق و تلوق از اتاق بغلی بیدار میشم نگران که پسرک بلایی سر خودش نیاورده باشه سراسیمه بلند میشم میبینم که بعله چند تا از اسباب بازی هاش رو برداشته و با قدرت هر چه تمام تر به زمین میکوبه تا شاید صدای تلقی بده و پسرک خوشش بیاد خیالم راحت میشه برمیگردم تا رختخواب رو مرتب کنم و ظرف های آخر شب رو بشورم که یه دفعه احساس میکنم پام خیس شد از زیر ظرفشویی آب میریزه بیرون بس که پسرک به لوله زیر ظرفشویی آویزون شده کندش به زور جاش میندازم و زیر ظرفشویی رو خالی میکنم تا دستمال بکشم و دوباره بزارم سر جاش پسرک هم تازه از اتاق بغلی اومده و تو این شلوغی ها داره کیف میکنه زود دستمال میکشم و هول هولکی همه چیزا رو دوباره سر جاش میچینیم هنوز دار...
14 اسفند 1391

آقا کوچولوی من در طبیعت

- سلام دوستان این بار زودی اومدمو وبلاگو آپ کردم با جناب آرمان خان رفتیم طبیعت گردی خیلی خوش گذشت آیسا نفس خاله و آرتینا جوجو هم بودند البته از اونجایی که لای پتو جهت ایمنی از باد و سرما پیچیده شده بودند نتونستیم ازشون عکس بگیریم  ولی خیلی جاتون خالی بود آرمان که واسه خودش همه جا چرخید و هر چی که جلو دستش بود اعم از چوب و سبزه و تخمه و ... تو دهنش میزاشت و وقتی هم سفره پهن شد طبق معمول همیشه اون وسطا واسه خودش میچرخید و حالشو میبرد اینقدر خسته شده که بر خلاف همیشه که از ماشین پیاده میشدیم بیدار میشد الان خوابیده پسرم اینم از عکساش ... آبنبات مامان تو طبیعت حسابی بهش خوش گذشته  این خوشگل منه ...  ...
11 اسفند 1391

اولین قدم

- سلام به همه دوستان و عزیزانی که وبلاگ ارمانی رو میخونن نظر میزارن و همیشه گله میکنن که چرا دیر به دیر آپ میکنم ازتون و خود جناب آرمان خان عذر میخوام . - امروز 10 اسفند 91 آرمان جونم اولین قدمش رو برداشت البته قبل از این هم چند بار تک قدم برداشته بود ولی بعد از اولین قدمش همیشه تالاپی میافتاد زمین ولی امروز بعد از قدم برداشتن نه تنها نیفتاد بلکه داشت قدم دوم رو هم برمیداشت. الهی فدات شم قلقلی مامان که اینقده شیرینی فدات شم .  - یه عالمه کار جدید میکنی مثلا اون هاپو که گفتم جهت ترسوندن شما گذاشتیم رو میز تلویزیون جدیدا دیگه ازش نمیترسی یعنی وقتی در حال خاموشیه شما هم نمیترسی و تازه به منگوله جلوش هم دست میزنی صدای زنگ میده خوشت م...
10 اسفند 1391

ده ماهگیت مبارک

سلام دوستان گلم . آرمان بلای مامان مبارک مبارک 10 ماهگیت مبارک خیلی خوشحالم که دیگه تک رقمی نیستی و به جمع دو رقمی ها اضافه شدی مامان جونم ایشالله که 120 ساله بشی مامان جونم و همیشه لبت خندون و دلت شاد شاد باشه نفس مامان . - آرمان جونم این ماه حسابی بلا شدی و دیگه نمیشه یه لحظه ازت غافل شد چون هر لحظه شما در حال شیطنت هستی فدات شم .  - از کارهای مورد علاقه ات اینه که بری جلوی تلویزیون و سیم تلویزیون رو با قدرت هر چه تمام تر بکشی و محکم بزنی رو صفحه تلویزیون من نمیدونم چه کیفی داره تلویزیون دیدن از قاصله 5 سانتیمتری گاهی حتی تلاش میکنی از طبقات میز تلویزیون بکشی بالا  و ماهم تدبیری اندیشیدیم و سوغات بابا عباس جونت رو ...
4 اسفند 1391
1